شعر مناجات با خدا
عمر با غفلت گذشت و صرف قیل و قال شد
روسیاهی قسمت این عبد بد اقبال شد
اعتقادم پیش رنگ دار دنیا رنگ باخت
بنده ات تطمیع شد غافل شد و اغفال شد
درصدایم جوهر باقی نمانده ای خدا
بد زبانی ام سبب شد که زبانم لال شد
قلب من گرچه به دست اشکهایم فتح شد
با نگاه سوی نامحرم ز نو اشغال شد
ماه شعبان دست من کوتاه ماند از دامنت
ماه شعبان قسمتم یک مشت سیب کال شد
کاش میگفتم روز اول ماه خدا
روی ماه یوسف زهرا استهلال شد
با لب خشکیده ام دادم سلامی بر حسین
باز هم با رو ضه اش از روزه استقبال شد
مادری قامت خمیده اشکهایم را خرید