گفت: اگه گفتي چي شد من بعد از اين همه مدت چادر پوشيدم؟
گفتم: چه ميدانم، لابد اينطوري خوش تیپ تري!
گفت: نه!
گفتم: خب لابد فهميدي اينطوري حجابت کاملتره مثلاً!
گفت: نه!
گفتم: اي بابا ! خب لابد عاشق يکي شدي ، اون گفته اگه چادر بپوشي بيشتر دوستت دارم!!
گفت: نزديک شدي!
گفتم: آها!! ديدي گفتم همهي قصهها به ازدواج ختم ميشوند؟ ديدي!!
گفت: برو بابا… دور شدي باز
گفتم: خب خودت بگو اصلاً
گفت: يک جايي شنيدم چادر لباس حضرت زهرا (س) است .
خواستم کمی شبیه حضـــرت زهـــرا ( س) باشم.
شاگردی از استادش پرسید:
چطور خواب امام زمان (عج) را ببینم؟
استاد گفت امشب قبل از خواب یک لیوان آب شور بخور، و سپس بخواب...
شاگرد اینکار را کرد. فردا استاد از او پرسید چه شد؟
شاگرد گفت خواب آب دیدم.
استاد گفت تو تشنه ی آب بودی و خواب آن را دیدی؛
تشنه ی آقا که باشی نه در خواب بلکه در بیداری توفیق دیدار خواهی یافت...!
" یک جرعه ز دیدنت بنوشان
این درد فراق را بپوشان
هر جمعه غروب دل خراب است
چون تشنه در انتظار آب است
نوکر رخ ارباب نبیند سخت است
شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است
لب تشنه اگر آب نبیند سخت است "
روی تخته سیاه کلاس یکی از مدارس خرمشهرکه موشک خورده بود
این جمله نوشته شده بود "اسلام درس اول و آخر شماست بچه ها"
بر روی یک دیوار مخروبه در سوسنگرد با خطی شتابزده این جمله نوشته شده بود:
صدای توپ و خمپاره همه جا را فراگرفته و دشمن وارد شهر شده
و تا چند لحظه دیگر همه ی ما شهید خواهیم شد .
برای ما شهدای گمنام فاتحه بخوانید .................
کودکی با پای برهنه روی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد
زنی در حال عبور بود که کودک را دید.
کودک را به داخل فروشگاه برد و برایش کفش و لباس خرید و گفت: "مواظب خودت باش."
کودک رو به زن کرد و گفت: "ببخشید خانوم شما خدا هستید؟"
زن گفت: "نه من یکی از بندگان خدا هستم."
کودک گفت : "میدانستم با او نسبتی دارید."