شعر مناجات با خدا
دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم
نمانده باطنی اصلا به ظاهر دینم
نکاه کردم و دیدم تمام شد عمرم
هنوز جاهلم و بنده ی شیاطینم
گناه کردم و از رو نرفتم و حالا
مرا زمین زده این کوله بار سنگینم
قساوت دل آلوده ام سبب شده است
امام عصر خودم را اگر نمی بینم
همیشه بر در این خانه محترم بودم
منی که مستحق ناسزا و نفرینم
خودم اگر چه خود را نمی بخشم
ولی به رحمت پروردگار خوش بینم
درست نیست بیایم به خانه میدانم
اجازه است کمی پشت خانه بنشینم
اگر چه شیعه نبودم تمام عمرم را
خوشم به لطف علی در صف محبینم
شنیده ام که علی همدم فقیران بود
در آرزوی علی سالهاست مسکینم
خدا کند که بیاید کنار من باشد
خدا کند که بیاید زمان تلقینم
مرا به مرحم و طب و طبیب حاجت نیست
که اشک روضه ی عباس هست تسکینم
شکسته ای کمرم را بلند شو برویم
سکینه را چه کنم من شهید خونینم
هزار شکر که ام البنین نمی بیند
چقدر غنچه ی تیر از تن تو می چینم
شعر روضه حضرت ابوالفضل (ع)
به شط زد با دل پر اضطرابش
تکان میخورد دائم مشک آبش
نظر خورد آخر از این بد نظرها
زمین افتاد وقتی که نقابش
دودستی داشت پشت نخل جاماند
یکی این سو یکی آن سو رها ماند
از آن خوش قد بالای عشیره
تنی کوچک به زیر تیرها ماند
عمو شد تا علاج کار باشد
به وقتش جعفر طیار باشد
کسی در خیمه فکرش را نمیکرد
که اینگونه تنش پرخار باشد
سرش را گرز تا آمد به هم زد
به روز و حال خیمه رنگ غم زد
زمین افتاد و پیش چشمهایش
کسی دور و بر زنها قدم زد