شعر مناجات با خدا
آب از سرم گذشته از بس پی سرابم
دنبال نفس بودم بد بود انتخابم
هرنعمتی که دادی صرف گناه کردم
هرچه تو خوش حسابی من جاش بدحسابم
در وقت حرف خوبم وقت عمل کلافه
جز ادعا ندارم مانند یک حبابم
کاری برای من کن تزویر قاتلم شد
من ظاهرا درستم من باطنا خرابم
وای از همان زمانکه در ازدحام محشر
پیش نگاه مردم پس میرود نقابم
طی شد جوانی و بعد پیری زراه آمد
کو بندگی و سجده؟کو خیر کو ثوابم
بار مرا به دوشش خیلی علی کشیده
داروندار خودرا مدیون بوترابم
یک آرزو فقط هست دراین دل شکسته
درکربلا بمیرم بااین دل کبابم
آتش حرام شد بر زوار قبر ارباب
تا محضر حسینم کی لایق عدابم
این کاروان در راه یک شیرخواره دارد
دلواپس حسینم دلواپس ربابم
شعر روضه حضرت علی اصغر (علیه السلام)
غنچه ای بودی و پر پر زدنت کشت مرا
به روی دست دلاور شدنت کشت مرا
تک پسرها همه دلگرمی مادرهستن
یکی یکدانه ی مادرشدنت کشت مرا
پسر من شده هم بازی هم قد خودش
با قد تیر برابر شدنت کشت مرا
او عبا زیر تنش رفت تو بروی تنت
اصغر من علی اکبر شدنت کشت مرا
خود من یک تنه تشییع تنت را کردم
دست برگوشه ی خنجر شدنت کشت مرا
اهل کوفه علی دیگری از ما کشتن
حیدری کردی و حیدر شدنت کشت مرا